مجله تفریحی وارنینگ تی ام عکسی که شما را متاثر می کند! اگه فکر میکنین این یه عکس معمولی از یه جاده آسفالته در اشتباهین! . . . . . . . . . مهرانه مهین ترابی پوریا پورسرخ مهناز افشار اردلان شجاع کاوه فلامک جنیدی یوسف تیموری نیما مسیحا و شعری از زنده یاد فریدون مشیری چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟ به بام خاطر من میکند پرواز مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است مگر این می پرستی ها و مستی ها مگر افیون افسونکار مگر دنبال آرامش نمی گردید می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند خماری جانگزا دارند خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟ گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است نه دیروزی، نه امروزی، نه فردایی زمان در خواب بی فرجام سر از بالین اندوه گران خویش بردارید جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟ براي دادن نظرات اينجا كليك كنيد
توصيف مرگ از ديدگاه هنرمندان (+عكس)
مرگ لحظه ای ناگزیر در زندگی هر موجود زنده ای است فقط کاش همیشه قدر یکدیگر را بدانیم و می خواهم طوری بمیرم که کسی کینه ای از من به دل نداشته باشد.
می خواهم لحظه ای این اتفاق برایم بیفتد که وقتی به پشت سرم نگاه می کنم کاری نکرده باشم که از انجامش پشیمان و شرمنده باشم.
دلم نمی خواهد خفه شوم یا در آب غرق شوم مرگ هر چه با آرامش و بی سر و صداتر باشد بهتر است.
به قول شاعر نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد اما دوست داشتم نوع مردنم را می دانستم تا خودم را آماده کنم.
فقط مریض نباشم و در بستر بیماری نمیرم کافی است.
کاش جوری بمیرم که همه بگویند حیف شد که مرد نه اینکه راحت شدیم یا مثلاً از دستش خلاص شدیم و این جور حرف ها.
خیلی خوب است که آرام بمیرم مثلاً در خواب و … امیدوارم آن لحظه خدا از من راضی باشد.
چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
مپندارید بوم ناامیدی باز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگر می، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟
نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
چرا از مرگ می ترسید ؟
کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
اگر درمان اندوهند
نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
چرا از مرگ می ترسید ؟
بهشت جاودان آنجاست
سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
نه فریادی، نه آهنگی، نه آوایی
جهان آرام و جان آرام
خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !
در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
چرا از مرگ می ترسید ؟ نهايت ديوانگي! (فيلم)
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
warningtm
No comments:
Post a Comment